دانیال جان ببخش که دیر برای درست کردن وبلاگ دست به کار شدم ولی خوب ماهی رو هروقت از اب بگیری تازست.خوب بریم سراغ روز به دنیا اومدنت:شنبه ساعت 5 صبح من و باباعباس باهم رفتیم دنبال مامانجون که با هم بریم بیمارستان که شما پسملی رو خانم دکتر تاجیک به دنیا بیاره.توی راه منو مامانجون برای اینکه شما صحیح وسالم به دنیا بیای کلی ذکر گفتیم وبابایی برای اینکه از استرس من کم بشه کلی سربه سرم گذاشتو خندیدیم خلاصه بعد از کلی راه رسیدیم بیمارستان قبل از ما یک مامان دیگه اومده بود وما دومین نفر بودیم بعداز کلی دنگو فنگ پذیرش نوبت من شد که برم برای اماده شدن.ساعت هشت صبح بود که رفتم توی اتاق عمل ولی قبلش بابا عباس اومده بود که من و شمارو از زیر قران رد کنه و...